#10

برخلاف تصورم تابستون زیادی داره بهم خوش میگذره

هرچند که تکراری شده و هرروز فقط فیلم و کتاب

اما همونم برام لذت بخشه

دیروز یکی از بهترینا بود

عصری رفتیم خرید:)))

داشتم دنبال مانتو برا خودم میگشتم ولی مشکل اینجا بود که هیچ مانتویی به دلم نمیشست

یا خیلی بدفرم یا خیلی بلند یا هم زیادی کوتاه

ازین جلو بازای مسخره هم ک متنفر:/

بالاخره یکی انتخاب کردم ولی اونم انقد کوتاه ک بعید میدونم بشه جلو پدرجان پوشید:)))

بگذریم

دیشب بالاخره بعد مدت ها  ی شب کاملو تونسم پیش جانان باشم و بحرفیم

فک کنم شیش ساعتی شد:))ساعت 4 صب دیگه از شدت خستگی بیهوش شدم

کاش هرشبمون همینجوری میموند:)))

+همچنان درگیر فصل 3 تین ولفم

سه چهار قسمتی مونده ولی انقد طولانی شد دیگه خسته شدم

منتظرم تموم شه برم سراغ بقیه فیلما:))

#17...